زخم

 

نمی‌دونم چرا همیشه بیشتر از دیگران دستم را بریدم، تو ورزش زمین خوردم، آرنجام، زانوهام ساییده شدن و یکبار هم هر دو استخوان دست چپم شکسته. حتی الان که کار می‌کنم تقریبا جای سالم توی دستام کم پیدا می‌شه. وقتی فکرش رو می‌کنم می‌بینم وقتی یک کاری رو می‌کنم هر چی دارم می‌گذارم و معمولا اگر کاری را دوست نداشته باشم نمی‌کنم.

اینها رو گفتم چون داشتم به زخم فکر می‌کردم. وقتی دستت ساییده می‌شه، اولش سوز خیلی شدیدی داره. بعد سوزش یک کم کمتر می‌شه اما هنوز خیلی دردناکه. یکی دو روز که بگذره خون منعقد شده مثل سنگ می‌چسبه جای ساییدگی و دیگه دردی احساس نمی‌شه. باز باید یک زمانی بگذره تا این پوست کلفت کنده بشه و جاش رو به پوست لطیفی که تازه شکل گرفته بده و بعد یک زمانی می‌گذره تا دیگه فراموش می‌کنی کجای دستت ساییده شده بود.

وقتی دلت زخمی می‌شه هم همینطوره. فقط تفاوتش اینه که اون پوست کلفت کنده نمی‌شه و فقط یک پوست دیگه روش رو می‌گیره. اینطوری که دل آدمها کم کم پر می‌شه. شاید هم یک زمانی دیگه جایی برای زخمی شدن نمی‌مونه. شاید اون موقع است که آدم کاملا تسلیم می‌شه... کاملا رها... مثل آب.

نظرات 3 + ارسال نظر
؟ پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:33 ق.ظ

فرار؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:52 ق.ظ

akhey,chera bayad delet zakhmi bashe
bayad movazeb bashi ke bad az in nazari bahad bad ta kone va baraye bare dige deleto beshkane
maryam

امیر پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:10 ب.ظ

ببینم از کجا معلوم که کسی دل من رو شکسته؟؟؟ دل همه زخمی میشه بعضی وقتها از دنیا بعضی وقتها از آدمها بعضی وقتها از شانس بد .... وقتی آدم جوونتره یا کسی را پیشش داره حرف می‌زنه و دلش خالی می‌شه اما وقتی حرف نزنی ....... ممنون از پیام پر از محبتت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد