ایران

 

امروز یک خبری را خوندم در مورد یک دانشجوی دانشگاه آزادی که به خاطر مشکل شهریه دست به خود سوزی زده و فوت کرده. این خبر از سایتی بود که در پی محکوم کردن دانشگاه آزاد و مقدار شهریه اونه، به عبارت دیگه هر روز دهها خودکشی دیگه تو ایران به دلایل مختلف اتفاق می افته که از آنها نه خبری دیده می شه و نه آمار درستی. آدم از خوندن اینطور خبری و فکر کردن به مشکلات دیگه ای که خیلی از مردم در ایران درگیرش هستند تمام دردها و مشکلات خودش را فراموش می کنه اما از یک طرف هم فکر می کنه چی باید به سر کسانی بیاید که یک شبه میلیاردها تومان را بالا می کشند و حتی لحظه ای فکر نمی کنند به مردمی که مریضی حاد دارند اما پولی برای درمان ندارند، به زنها و دخترانی که مجبور می شوند خودفروشی کنند، به بچه هایی که در حسرت کوچکترین چیزها مثل یک لباس مرتب یا یک اسباب بازی کوچولو بزرگ می شوند و کینه این حسرت را تا آخر عمر در دلشون نگه می دارند، به جوانی که با کورسویی از امید برای زندگی بهتر به دانشگاه رفته و به خاطر مشکل شهریه دست به خودسوزی می زنه... .

امروز خبر دیگه ای هم بود. گنجشکی چند هزار قطعه دومینو را در مسابقات دومینو در هلند به هم زده و به همین دلیل شخصی اون را کشته. بعد از این ماجرا کلی از گروههای حمایت از حقوق حیوانات اعتراض کردند به کشته شدن گنجشک و شخصی که این کار را کرده به پرداخت دویست یورو جریمه شده.

 

وقتی فکرش را می کنی می بینی نه این گنجشک و نه آن جوانی که به خاطر مشکل شهریه خودسوزی و خودکشی کرده هیچ کدوم انتخاب نکردند که تو چه کشوری به دنیا بیاند تو چه خانواده ای به دنیا بیاند تو چه زمانی به دنیا بیاند و یا حتی آیا اصلا دوست دارند به دنیا بیاند یا نه؟

 

دوست ندارم مثل بعضی ها که معمولا هم مرفه هستند بگم هیچ جا مثل ایران نمیشه! هیچ جا به اندازه ایران خوش نمی گذره!... یا مثل بعضی ها که مرفه نبودند یا مشکلات دیگه ای داشتند همه اش بدیها را بگم و گله کنم، خیلی وقته تصمیم گرفتم سکوت کنم، سکوتی که به قول یک شاعر سرشار از ناگفته هاست...

 


نظرات 2 + ارسال نظر
آریا دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:00 ب.ظ http://meisamaria.blogsky.com

نمیشه چیزی گفت...
فقط باید نگاه کرد

هانا چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:43 ق.ظ

آدم ها مخاطب حرفاتون هستند ؛ گناهکارن؟ همه جز اگو ت؟

راستش منظورتون رو از جمله آخر نفهمیدم. اما مخاطب من آدمها نیستند. نمی‌دونم شاید به فکر مخاطب نیستم بعضی وقتها احساسم رو می‌نویسم و فکر می‌کنم همه ما تو عمیق‌ترین جاهای دلمون خیلی نقاط مشترک زیادی داریم که تو زندگی روزمرده به این عمق شاید دیده نشه.
اما اگه می‌پرسید آدمها گناهکارند؟ می‌گم آره یکی از مشکلات آدمها اینه که بعضیهاشون خیلی زیاده خواهند مرض حرص دارند حرص پول قدرت شهوت شهرت ... و خیلی راحت حق دیگران را ضایع می‌کنند..... فقط دوست دارم یک چیزی بگم همین که دلمون از رنج دیگران برنجه همینکه حتی به شکل یک ایده‌ال آرزوی عدالت داشته باشیم و همین که بدونیم هنوز دلمون نپوسیده ... خودش خیلی مهمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد