خلاقیت

 

خلاقیت مهمترین صفتیه که انسان بیشتر از دیگر موجوداتی که روی زمین هستند داره و باعث تسلط انسان به این کره و دست انداختنی هم به فضا شده، چه اگر انسان موجودی بود غیر خلاق شاید هنوز در غارها و روی درختها زندگی می کرد.

 

همیشه با شنیدن کلمه خلاقیت، یاد فلسفه شک دکارت می افتم. بر عکس خیلی ها که ایمان رو تبلغ می کنند من شاید مجبور باشم اینجا شک رو تبلیغ کنم. ایمان به چیزی یعنی اعتقاد داشتن و راضی شدن به آن همانطوری که هست و برعکس شک یعنی ایجاد فضایی برای فکر کردن و خلاقیت. این جملات شاید ساده باشند اما علت عقب ماندگی بسیاری از کشورها از جمله ایران بوده چه از نظر فلسفی چه از نظر اجتماعی و چه از نظر علمی.

 

من شرایطی پیش نیامده که کتاب قبض و بسط دکتر سروش رو بخوانم و چیزی هم در موردش نشنیدم و مطالبی هم که می نویسم ممکنه ربطی به آن کتاب نداشته باشند. بسط با شک شروع می شه و یعنی در رو به روی ایده ها و اطلاعات و حتی تخیلات باز کردن و شکل صحیحش با آزادی و بی طرفی توام هست. در مقابل قبض یعنی طبقه بندی کردن، نظم دادن و مستند کردن. شاید بشه گفت بسط یعنی یک پله بالا رفتن و قبض یعنی پای دیگر رو هم روی آن پله گذاشتن. به این ترتیب سیکلی به وجود می آید که با تکرارش می شه از پله های رشد بالا رفت.

یاد کتاب شیمی سال چهارم دبیرستان (فکر کنم چهارم باشه) افتادم چهار مرحله تحقیق: (جمع آوری داده، طبقه بندی، ایجاد فرضیه، آزمایش).

 

معمولا کودکی آزادترین نقطه یک زندگیه اما با رشد ما سیل اطلاعات و الگوهای کلیشه ای از اطراف و از درسهای مدرسه و دانشگاه به درون ما ریخته می شه و ما رو شکل می ده. شکل گرفتن یعنی پایان خلاقیت! کسی می تونه خلاق بمونه که تحصیل خلاقانه داشته و تسلیم کلیشه ها (چه در کتابها چه در زندگی) نشده، احتمالا کسی مثل ادیسون که کودن ترین فرد در مدرسه در نظر دیگران بود و یا اینشتاین که فرد خیلی خاصی در تحصیلاتش نبود. کسی می تونه خلاق بمونه که اعتماد به نفس بالایی داشته باشه چه ایستادن در مقابل کلیشه های زندگی روزمره بدون اعتماد به نفس امکان پذیر نیست. کسی می تونه خلاق بمونه که هرگز به شرایط و حتی یافته های خودش راضی نشه چون رضایت یعنی تسلیم. کسی می‌تونه خلاق باشه که پشتکار داشته باشه لجباز باشه و بایسته چون با ایستادگیه که می‌شه تنبلی معمول ناخودآگاه رو به زانو در آورد و به کار انداخت. در نهایت شاید کسی که ترجیح می ده جزیی از یک رود باشه تا یک مرداب، رودی که مسیر خودش رو با تاریخ و محدوده زمان پیدا می کنه.

 

شاید خلاقیت مخصوصا در کودکی و جوانی یعنی یک طوری تنهایی، غیر اجتماعی بودن (به معنای کلیشه ای) و به انگلیسی (disorder) باشه اما در میانسالی می تونه یک کمی تعدیل شه چه به خاطر تاثیر شرایط و چه به خاطر اینکه ممکنه کسی به یکسری کلیشه های معمول برسه با معیارهای خودش. اما یک چیزی مسلمه کلیشه ای زندگی کردن و ساکن بودن خیلی آسون تر هست از اینکه بخواهی همراه با رودی بشوی که هر لحظه به سنگهای بین راه برخورد می کنه.

 

ناخودآگاه ما همیشه فعاله و با خودآگاه ما عمل و عکس العمل داره. درسته ما در لحظه به حافظه رم  دسترسی داریم و سیستم عاملی هم که ازش استفاده می کنیم برنامه ای که دستور begin آن با تولد ما نوشته می شه و بعد از آن بر اساس تجربه و محیط در طول زندگی کامل می شه و حتی تغییر می کنه اما دسترسی به حافظه هارد، و سی پی یو، و حتی نوشتن نرم افزار برای این سیستم عامل هنریه که می شه آن را کنترل کرد. شاید این کنترل خودش هم بتونه با سیکلی از فشار و تنش (مثل brainstorming) یا استراحت (relaxation) باشه.

(نوشتن یک برنامه office و همینطور سی دی رایتر یادتون نره!)

 

به قول آلبرت اینشتاین:

 

 The intuitive mind is a sacred gift and the rational mind is a faithful servant. We have created a society that honors the servant and has forgotten the gift.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نیما جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:03 ب.ظ

What the mind can conceive and believe , it can achieve
meanwhile To succeede we must first believe that we can
با آرزوی موفقیت برای تمام ایرانی ها

سلام، ممنون از پیامت. بله خواستن یکی از مهمترین چیزهاست، خواستن هم تمرکز می‌آره و هم ما را متوجه فرصتها می‌کنه. باید به رسیدن ایمان داشت و نگاهی هم به خدا داشت. من هم برای همه ایرانیها آرزوی موفقیت می‌کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد