ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود


با خودم فکر می‌کنم خوبه که آدمها تو اوون وسطهای زندگی که معمولا فرصتی برای فکر کردن نیست بتونند تلاش کنند و یک غزل یا حتی یک بیت شعر حفظ کنند.

نظرات 4 + ارسال نظر
آشمیرا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ

are kheili khube


http://eshghema.blogsky.com/

سمانه شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 ب.ظ

بعد از مدتها سلام!علاوه بر این که من بعد از سالها اومدم شما هم دیر آپ می کنین!

سمانه دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام هم بلاگ قدیمی.بعد از5 سال آدرس بلاگتون یادم بود.فکر نمی کردم هنوز هم بنویسین...البته الان هم ظاهرا 2-3 سال میشه ننوشتید...امیددارم موفق باشید
راستی اون اهنگ زیبا رو از پس زمینه تون برداشتید...

سمانه یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:36 ق.ظ

همچنان بهد از 3 سال خبری از پست جدید نیس...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد