گروه در مقابل فرد

 

امروز یکی از دوستانم در مورد موضوع پروژه تحصیلیش کلی صحبت کرد و من رو به بحث کشید. مشخصا من خیلی نمی توانستم کمک کنم چون موضوعی کاملا متفاوت با موضوع من داشت اما در همان حالی که دوستم به من توضیح می داد خودش کلی نکته و نتیجه جدید گرفت. معمولا وقتی آدم در مورد کارش به کسی توضیح می ده یا یک پرزنتیشن ارائه می کنه، استرس و فشار خاصی که رو مغز هست باعث می شه چیزهایی به ذهنش برسه که تو شرایط معمولی و به تنهایی به ذهن آدم نمی رسه. موضوع مهم دیگه اینه که توضیح و مشورت با دیگران ممکنه زوایایی از قضیه رو به ما نشان بده که هیچ وقت حتی فکرش رو نمی کردیم. فردی فکر کردن هر چقدر هم نتیجه بخش و موفق همیشه محدود به یک زاویه دید محدود است و تمام واقعیت را نشان نمی دهد.

 

شاید یکی از دلایلی که عرفا معتقدند کسی نمی تواند به تنهایی و بدون راهنما و مرشد به درجه عرفان برسد هم بی ربط به مسئله بالا نباشد.

 

اگر چه دوستی که امروز با من صحبت کرد ایرانی است، اما باید اعتراف کنم که چه ایرانیهایی که در داخل ایران دیدم و چه ایرانیهایی که اینجا هستند (خودم شاید بدتر از همه!) گروهی کار کردن رو خوب بلد نیستند و از ارزشهای آن غافلند.

 

این مسئله به صورت کلی مهمترین دلیل به نتیجه نرسیدن تلاشهای صد و پنجاه سال گذشته برای نهادینه کردن دموکراسی و آزادی در کشورمان است. در این مورد بیشتر توضیح می دهم:

-         معمولا حرکتهای اجتماعی در ایران بر پایه افراد بنا می شود این مسئله اولا باعث می شود که عملکرد و استراتژی حرکتها همیشه بر پایه افراد باشد و با تغییر افراد همه چیز در خور تغییرات اساسی (هدر رفتن منابع انسانی فکری و اقتصادی) شود و از یک حرکت سیستماتیک (آهسته و پیوسته) جلوگیری شود ثانیا در بسیاری از مواقع باعث منحرف شدن یا از بین رفتن یک جریان یا تفکر با از میان رفتن فرد یا افراد می شود و ثالثا امکان اشتباه فکری رهبران حرکتها و جریانها به دلیل فردی بودن و عدم مشورت و کمک تخصصی دیگران بالاتر است.

-         فردیت حاکم در درون جامعه باعث عدم انتقال صحیح اطلاعات و عدم شفافیت اجتماعی (عدم بحث و تبادل نظر صحیح و علمی، عدم مطالعه کافی کتاب و روزنامه، ...) در مورد مسائل مختلف می شود که خود باعث تکرار اشتباهات گذشته توسط نسلهای بعد و در برهه های زمانی مختلف می گردد. موضوع مرتبط با این مسئله این است که ما در شرایطی از تاریخ احتیاج داریم حرکتی را که انجام داده ایم ثبت و تثبیت علمی و سیستماتیک بکنیم. به جای اینکه بخواهیم پایمان را سه متر بالاتر بگذاریم (که مطمئنا نمی توانیم) بهتر است پله بسازیم، یک قدم برداریم بایستیم و پله دیگر را بگذاریم. یادمان باشد که غرب چندین صد سال را طی کرده تا به این نقطه رسیده و حرکت اجتماعی مثل یک مسئله ریاضی است، با نگاه کردن به کتاب حل تمرین ممکن است برای چند ساعت قبل از امتحان بشود جواب را حفظ کرد اما برای همیشه یاد نمی توان گرفت. باید خودمان از درون فرهنگ خودمان آنقدر خلاقیت و تلاش داشته باشیم تا یاد بگیریم بسازیم و حرکت کنیم.

-         فردیت حاکم برجامعه باعث شده که هرگز یک گروه و حزب سازمان یافته قوی در کشور به وجود نیاید. معمولا احزاب متکی به چند ده یا صد نفر در رده های بالا بوده و سیستم در آنها حاکم نیست. احزاب باید کاملا شفاف و به دور از پنهانکاریهای سیاسی یا امنیتی باشند (علمی تر باشند)، خط مشی و هدفی باید مشخص باشد که مستقل از سلیقه رهبری دنبال شوند، مکانیزمی حاکم باشد که به افراد امکان حرکت و ترقی داده شود و رهبری حزب امکان تغییر و تحول داشته باشد، به حرکت آرام، سیستماتیک و پیوسته در جامعه معتقد باشد، و خلاقیت استفاده از ظرفیتهای موجود در جامعه را داشته باشد، ... عدم وجود احزاب قوی درایران نتیجه عدم یادگیری کار گروهی چه از بابت مردم و چه از بابت روشنفکران جامعه است.

-         در نهایت فردیت و عدم بحث و تبادل نظر شفاف باعث عدم شکوفایی ذهنی فردی و اجتماعی افراد است. بحث کردن و حرف زدن به تنهایی باعث شکوفایی می شود ضمن اینکه به صورت اجتماعی و با ظرفیت کار گروهی باعث رفع نواقصی می شود که انسانها تک تک هرگز نمی توانند آنها را حل کنند.

 

در سالهای اخیر خوشبختانه گسترش دانشگاه ها، ماهواره و اینترنت از عوامل اصلی بوده اند که تغییرات عمیق و غیر قابل بازگشتی به وجود آورده اند اما راه بس طولانی است و مقصد بس بعید....

 

برای من هم این وبلاگ فرصتیه که بنویسم هم برای خودم هم برای شما و افکارم را در مقابل دید و نقد شما قرار بدهم. امیدوارم هر جا که هستیم و هر کاری که می کنیم سعی کنیم در یادگرفتن کار گروهی، شنیدن نظر دیگران، قبول ضعفها و افکار غلطمون، ... .

 

من خودم بیشتر از شما!

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.taranombahari.blogfa.com

درسته که جوونیم اما دلامون پیره آخه همه روزامو تو تنهایی اسیره
درسته که می خندیم ولی با گریه شادیم به خاطر سرنوشت تو غصه ها افتادیم
آره میگن ما بهاریم اول و تازه کاریم ولی تو این روزگار دل خوشیی نداریم
یکی میگه بو میدی برای نسل دیروز اما چه طوری بگیم خسته شدیم از امروز
درسته که زنده ای داری نفس میکشی مرگ و شکستو با هم کم کم داری می کشی
سلام حرف نداشت امیدوارم که وبت روز به روز بهتر بشه مواظب خودت باش منم به روزم خوشحال میشم به کلبه تنهایی من هم سری بزنی

سلام اتفاقا امروز داشتم فکر می‌کردم بعضی وقتها احساس کردی که آدم خودش رو مرده احساس می‌کنه با یک جسمی که بی‌اختیار داره دست و پا می‌زنه. آدمها اگه همدیگر رو نداشته باشند زندگی از مردن بدتره!
مرسی از پیامت.

دیوونه خودتی شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:48 ق.ظ http://divoonekhodeti.blogsky.com

چه سرنوشت شومی !

حرف هایی که قرار بود

به هم بزنیم

از یاد برده ایم


و گل ها


در دست هایمان خشکیده اند

و سکوت و تنهایی
قلبهایمان را دزذیده‌اند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد