ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در چشمان ابر گرفته این سرزمین
عقل به پشت بوته مستی رانده شده
و چهره مه گرفتهات در آسمان
محو میشود در خودخواهی سکوت
اگر تنها امشب بتوان مقاومت کرد
و با گریستن ابرها را زدود
و هر بار
اگر امشب
خاطره آسمان تکراریست
از غربت
از صدای متلاطم ضربان قلبت
از ابر
در برابر سوز سرد این سرزمین
باید سنگ شد
باید آزاد شد
و قدم برداشت
صدای ممتد سوز
آسمان بی روح
درختان بیجان
و تا فرسنگها سکوت خودخواهی
در این رنج
شجاعت مرگ مرده است
زمستان بیپایان
و خواب سرما بیانتهاست
گاه فریادی سکوت را میدرد
و مرگی جوانهای میکارد
دقایقی بوی امید میپیچد
جوانهها یک به یک از زیر برف سر میکشند
صدای تولد آزادی دشت را پر میکند
جوانهها شاخ و برگ میگیرند
ناگاه کورانی دشت را در مینوردد
و سپس کورانی دیگر
و هر بار جوانهای بیتاب سرما میخشکد
و فانوس امید کم سوتر میگردد
دشت پر از سکوت سرد درد
پر از افسانه
زندگی سختتر از مرگ
همه خواب همه مست